سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسلایدر

خدایاااااااااااااااااااااااااا



خدای من !
ای تنها امید و تکیه گاهم ! ای که همه چیز در درستان پرقدرت توست ...
ای که بر همه چیز آگاهی ...مهربان من !
تو تنهای امید من در لحظات سخت زندگی ام هستی ...

تو را قسم به قدرت بی حد و کرانت مرا کمک کن و مگذار که در ... 
 آنچه برای من مشکل است و برای تو سهل ... درمانده شوم ...

تو تنها امید و مایه ارامشم هستی...

 خدایا تو را به امام حسین قسمت میدم بابام و شفا بده

بابام امید زندگیم خیلی حالش بده خدایاتو را به امام زمان بابام و شفا بده

 خدایا خدایا خدایا شفای بابام و ازت میخوام

ss34[1].gif 



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/3/3 ساعت 12:33 صبح موضوع | لینک ثابت


لمس خدا




( یـا مـُقـَلـِبَ الـقـُلـُوب وَ اَلابـصـار ؛ یـا مـُدَبـِرالـَیـلِ وَ الـنـَهـار )

( یـا مـُحـَوِل الـحـَولِ وَ الاحـوال ؛ حـَوِل حـالـَنـا اِلـی اَحـسـَن الـحـال )

حلول سال نو و بهار پُرطراوت را که نشانه قدرت لایَزال الهی

و تَجدید حَیات طَبیعَت می باشد را به تـَمامی عـَزیزان تـَبـریک و تـَهـنـیـَت

عَرض نموده وسالی سَرشارازبَرکت ومـَعـنویـَت رابرای هـَمگی آرزو دارم .

ahmadulla_ashpazonline_weblog_1322994273[1].gif

یه مدت نبودم الان هم برگشتم خیلی دل و دماغ نوشتن ندارم

الانم باز خیلی سر حال نیستم اما میخوام بگم تو تمام این لحظات بودن و نبودنم خدا کنارم بود لحظه ای

تنهام نذاشت گاهی حضورشو ازیادم میبردم با شماها که تعارف ندارم گاهی یادم میرفت که چه قدر

عاشقمه خیلیا مثل منن اماچندروزه دارم سعی میکنم توهمه جای زندگیم لمسش کنم دستمو

بلند میکنم  میزارم رو سینش دستم داغ میشه اونقدر داغ که تا حد سوختن پیش میره ولی خیلی

مسحورکنندس چشمامو میبندم نگاهشو تصور میکنم گفتنی نیست اما میتونی امتحان کنی

همین الان دستتو بزار رو سینش چشماتو ببند و نگاهشو تصور کن اون وقت میتونی

عشق خدارو از تو نگاهش بخونی اون وقته که میتونی بفهمی من دارم چی میگم

خدایا تو که همیشه کنارمی بزار منم بندگیمو بهت ثابت کنم  

خدایا هدایتم کن
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است

خدایا نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است

 خدایا نگذار در حق کسی نامردی کنم،چون میدونم نامردی در حق کسی چقدر سخت است
خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است
 
.
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد
 
.
خدایاراهنمایم باش تاحق کسی راضایع نکنم،که بی احترامی به یک انسان هماناکفر خدای بزرگ است
 
.
خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم

خدایاپستی وناپایداری روزگارراهمیشه درنظرم جلوه گرسازتافریب زرق وبرق عالم خاکی مراازیادتودورنکند
خدایا من کوچکم ، ضعیفم و ناچیزم ، پرکاهی در مقابل طوفانها هستم ؛ به من دیده ای عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و بدرستی تدبیر کنم
 
.
خدایا دلم از ظلم و ستم گرفته است ؛ تو را به عدالتت سوگند می دهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار نده
 
.
(دکتر مصطفی چمران )

شیطان

امروز ظهر شیطان را دیدم !نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!گفتم:…به راه عدل و انصاف

بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.

دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه

آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟شیطان در حالی که بساط خود

را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل

 او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود

 و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی

9eu0ss5dyvevstco19zq[1].gif

شیشه ای می شکند......

یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟

مادری می گوید...شاید این رفع بلاست

یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی

مثل یک کودک شیطان آمد.شیشه ی پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست.

عابری خنده کنان می آمد...

تکه ای از آن را بر می داشت....

مرهمی بر دل تنگم می شد...

امشب اما دیدم...هیچ کس هیچ نگفت.

قصه ام را نشنید...از خودم می پرسم

آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟

دل سخت شکست اما.هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا.....



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/1/2 ساعت 1:20 عصر موضوع | لینک ثابت


داستان چهل روز نماز

43567687.jpg

چهل روز نماز

گوهرشاد همسر شاهرخ میرزا که به منطقه‌ای وسیعی از ایران حکومت می‌کرد به فکر ساختن مسجدی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) افتاد؛ لذا تمام خانه‌ها و زمین‌های اطراف حرم را خریداری کرد  .
ساختمان مسجد شروع شد و گوهرشاد هر چند روز یک بار جهت سرکشی به ساختمان،, به محوطه کار می‌آمد و دستورات لازم را به معماران و استادکاران می‌داد  .
روزی برای سرکشی ساختمان آمد، باد مختصری وزیدن گرفت،‌گوشه‌ی چادر خانم به وسیله‌ی باد کنار رفت، یکی از عمله‌ها چهره او را دید و دلباخته آن زن شد  .
جرأت اظهار نظر برای او نبود، زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند،‌عمله و اظهار عشق به ملکه مملکت!!
دو سه روزی نگذشت که عمله‌ی بیچاره مریض شد او پرستاری جز مادر دردمندش نداشت.
طبیب از علاج او عاجز شده مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش گریه می‌کرد، فرزند چاره‌ای ندید جز اینکه دردش را به مادر اظهار کند. مادر ساده دل و ساده لوح، برای رفع این مشکل به گوهرشاد خانم مراجعه کرده و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و گفت:
اگر کاری نکنی تنها پسرم از دستم می‌رود.
گوهرشاد به آن مادر دل سوخته گفت:
چرا این مطلب را زودتر با من در میان نگذاشتی تا بنده از بندگان خدا را از گرفتاری نجات دهم. آنگاه گفت: eivan-goharshad[1].jpg 

ای مادر به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو من حاضرم با تو ازدواج کنم، ولی شرطی را باید من رعایت کنم و شرطی را تو باید رعایت کنی.اما شرطی که من باید رعایت کنم جدایی از شاهرخ میرزا است، اما شرطی که تو باید مراعات کنی پرداختن مهریّه به من است و آن مهریه این است که چهل شبانه روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانی. مادر به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودی از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق قبول کرد که این مهریه را انجام دهد و پیش خود گفت: چهل روز که چیزی نیست اگر چند سال به من پیشنهاد می‌شد حاضر به اجرای آن بودم. در هر صورت به محراب مسجد رفت و چهل شبانه روز در آنجا نماز خواند به این امید که به وصال گوهرشاد برود. ولی به تدریج علاقه‌اش به گوهرشاد از بین رفت و به عشق الهی گرفتار گردید. پس از چهل شبانه روز نماینده گوهرشاد به محراب عبادت آمد تا مژده وصل را به او بدهد ولی متوجه شد که حال او تغییر کرده و اثری از علاقه و عشق به گوهرشاد در او نیست، نماینده گوهرشاد به او گفت: من از طرف خانم آمده‌ام. گفت: به خانم بگو من روز اول عاشق تو بودم ولی الآن دیگر عاشق تو نیستم بلکه عاشق خدا شده‌ام. راستی عجیب است، راهنمایی آن زن بزرگوار را ببینید که برای علاج هوای نفس چه نسخه‌ای می‌دهد و اثر نماز را ببینید که با این که در اول کار از راه حقیقی دور بود ولی عاقبت هدایت یافت.
لطیف راشدی ـ سرود شکفتن، ص28

 عرفان اسلامی،‌ج5.

mahdi[1].jpg 

ببین که نامه سی هم بیا امام زمان

   اسیر دست گناهم بیا امام زمان

هنوز در ته قلبم امید باقی هست

 در انتظار نگاهم بیا امام زمان

 بدون ذکر تو هیچم خرابه ی عدمم

 تمام عمر تباهم بیا امام زمان

 ثمرزناله ندارم وحاصلی ازاشک

اثر نمانده به آهم بیا امام زمان

 ز راه پاک شهیدان نرفته جاماندم

 غریب گمشده راهم بیا امام زمان 

اللهم عجل لولیک الفرج

التماس دعا دوستان عزیز



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در جمعه 90/11/14 ساعت 6:15 عصر موضوع | لینک ثابت



< language="java" src="

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس