سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسلایدر

خدایاااااااااااااااااااااااااااااا

 شاید آنروز که سهراب نوشت

"تاشقایق هست زندگی باید کرد  "

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

باید اینطور نوشت   :

چه شقایق باشد چه گل پیچک و یاس   

 جای یک گل خالیست

تا نیاید مهدی ( عج ) زندگی دشوار است

خدایاااااااااا هوای پـــــــــــــــــــدرم داشته باش

پدرمن اومدم بگواز قدبم ترا یه منم یه تو هیچگی نیس این طرفا

برام از زندگی بگو از حرفایی بگو که میشه دل بست به دلشون

از بوی خاک خیس بگو زیر نور مهتاب بگو

از لالایی شبانه بگو

پدر چی شده؟ چرا انقد داغونی پدرداد بزن چراانقدارومی بوتهای باغچه

 همه خشک شدن چی شده بگو هنوز زنده ای..

نگفتی قرار چشام بارون بگیر نگفتی دلم قرار غم بگیره نگفتی

 قرار لباس تنم مشکی بشه

بعد حرفهات شاد کردی قلبمو باحرفات نگفتی ..

نگفتی نگفتی اما ای کاش میگفتی..

اما مانفهمیدیم تو داشتی انگار میگفتی نگاهت اروم بود ته

چشات حرفی بود ما نفهمیدیم تو داشتی میگفتی..

زمین خوردم کمک خواستم گرفتی دستم؛ناراحتت کردم تو هیچی نگفتی بهم..

بهم جرات دادی تو دادی بال ب دستم گفتی مخ توسرت کار بنداز

حرف زدن یادم دادی خاک پاتم پدر

نگفتی قرار از این مصیبت لال بشم اصلا..

پاشو چرا خوابی قدم بزن تو ایوون حس میکنم تنهام بامن رد پات نیست

پدر بلند شو حالا وقت خواب نیست...

بوته های باغچها همه خشک شدن پاشو داد بزن منتظر بارونی...

بخوان!ا

برایم از شعرهایی بخوان که هیچ گاه نسروده ای

از عاشقانه هایی که هیچ وقت نوشته نشده

بخوان

که چشمان ، من

جبرئیل توست

تو تنها بخوان

بخوان   پدر… 

چقـــدر کم توقع شده ام   ….

نه آغوشت را می خواهـــم ،

نه یک بوســـه

نه حتـــی بودنت را   …

همیـــن که بیایــی و از کنـــارم رد شوی کافی است  …

مرا به آرامش می رسانــد حتــی

اصطکــاک سایه هایمـــان  

نگاه کن چه بی تابم

به چشمانم

به بغض مانده در گلویم

که چگونه از غم آخرین دیدارت راهی را به سمت چشم هایم جستجو میکند

بمان، تا ابد بمان در آخرین دیدار

طرف ما شب نیست

صدا با سکوت آشتی نمیکند ، کلمات انتظار میکشند  ..

من با تو تنها نیستم هیچ کس با هیچکس تنها نیست

شب از ستاره ها تنهاتر است  ..

طرف ما شب نیست

چخماخ ها کنار فیتله ها بی طاقتند

خشم کوچه در مشت توست ؛در لبان تو شعر روشن سیقل میخورد

من تورا دوست میدارم وشب از ظلمت تو وحشت دارد

من تو را میخوام پدرمن دوست دارم پدر

کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود

کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود

کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود

کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود

کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود

کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 91/11/12 ساعت 1:47 عصر موضوع | لینک ثابت


شهادت امام حسن عسکری (ع)تسلیت

السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) السلام علیک یا امین الله فی ارضه....
شهادت امام حسن عسکری (ع) را به محضر امام زمان(عج)تسلیت.....

کارت پستال درخواستی طراحان

سر می نهم به پای تو یا صاحب الزمان           

جان میکنم فدای تو یا صاحب الزمان

تقدیم میکنم سروجان را به سوی تو

گر بشنوم صدای تو یا صاحب الزمان

صد مرحبا برآنکه گرفته ست توشه ای            

 از روی دلربای تو یا صاحب الزمان

آری صفای مجمع سوته دلان همه

می باشد از صفای تو یا صاحب الزمان

ولله بر تمام صلاتین    روزگار                               

دارد شرف گدای تو یا صاحب الزمان

بیگانه ست با همه بیگانگان تو

شد هرکه آشنای تو یا صاحب الزمان

مشمول لطف حق نشود آن کس که نیست          

   مشمول او دعای تو یا صاحب الزمان

از ارتکاب هرعملی قصد عاشقان

اول بود رضای تو یا صاحب الزمان

شکر خدا که با همه ی بی لیاقتی                         

دلهای ما جای توست یا صاحب الزمان

ما را برای روز جزا زادو توشه ای نبود

مگر ولای تو یا صاحب الزمان

کی میشود به دیده ی ما جلوه گر شود                   

رخسار حق نمای تو یا صاحب الزمان

کی از کنار بیت خدا می شود بلند

آن اوج جانفزای تو یا صاحب الزمان

بر این مریض جان به لب از درد اضطراب

کی می رسد دوای تو یا صاحب الزمان

 

¸.•´•چهل هفت روز بدون پدر¸¸¸.•´•.

سنگ صبور من پدر 

یاس ها در کنار پنجره، گل داده اند و درختان آبستن شکوفه اند  ..

چقدر در راهروهای دلواپسی و نگرانی به انتظار بنشینم؟ چقدر؟

کی می آیی تا ترکهای دلم را در برابر تو شماره کنم  !

سپیده که می زند با خودم می گویم: اکنون در چشم اندازم ظاهر می شوی

پدر   و با یک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت، معطر می کنی  ..

به تو می اندیشم، چون تو در ذهن منی و جز تو هیچ کس نمی تواند جای خالی ات را پر کند  ..

دروازه ی قلب من به روی تو باز است، چون تویی سنگ صبور من پدر  !

چرا نمی آیی؟ تا بسان کودکی به بالینت بنشینم و زار زار بگریم و بگویم از غمهایم  ..

جوابم را بده! آخر بگو چه وقت به دیدنم می آیی؟ شب یا سپیده دم؟

به من بگو! از کدامین راه عبور می کنی؟ از کدامین شهر می گذری؟ از کدام خیابان می آیی؟

در کدام ساعت؟ در کدام دقیقه پدرمی آیی دلم تنگ شده؟

ای دنیای نا رفیق ، به کدامین گناه ناکرده   . . .

تازیانه می زنی بر اعتمادم   . . .
زیر پایم را زود خالی کردی ، سلام پر مهرت را باور کنم یا پاشیدن زهر نا مردیت را   . . .

 ..................................

خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم  کسی جز تو نبود 

معصومانه ترین نگاه تنها در صورت پدر نقش می بندد.

و صادقانه ترین عشق در وجود پدر شعله ور میشود.

تمـــام زنــدگیـــم بــا همـیـــن یک عبــارت می‌گـــذرد !!! . . .

"کجایی پدر"



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در جمعه 91/10/29 ساعت 7:21 عصر موضوع | لینک ثابت


پدر چهل روز گذشت!!!

السلام علیکم یااباصالح المهدى (عج)السلام علیک یاامین الله فى ارض وحجته على عباده(یاصاحب الزمان آجرک الله) 

, رحلت پیامبر, شهادت امام حسن, شهادت امام رضاتسلیت باد
28صفر رحلت غم بار پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی(ص) و شهادت سبط اکبر مصطفی، امام حسن مجتبی(ع)، همچنین شهادت آفتاب هشتم، حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) خدمت همه دوستداران و شیعیان اهل بیت(ع) تسلیت و تعزیت باد.

 زمزمه ی دلتنگی بدون پدر... 

شب بی تو یک تکه کاغذ سیاه است که باید آن را مچاله کرد و دور انداخت .

شب بی تو تراکم لحظه های سنگین و مغشوش بر شانه زمین است .

شب بی تو حرفی بیهوده در دفتر زمان است، پدر!

شب بی تو اندوهی تبدار و تاریک است، یک خاطره غم انگیز و متروک .

شب بی تو قصه ای ملال آور است. که حتی اگر شهرزاد آن را بازگوید، به دل نمی نشیند .

شب بی تو برکه ای کدر و خاموش است. که از پیچ و تاب محروم مانده است .

شب بی تو یک غریبه سیاه پوش است. که در هیچ خانه ای راه ندارد و همه پنجره ها به روی او بسته است .

شب بی تو شعری ناموزون و مهمل است. که حتی دیوانگان آن را زمزمه نمی کنند .

شب بی تو کابوس وحشتناک و تلخی است که از پلکها می گذرد.  و خواب شیرین را می آشوبد .

واما.... شب با تو پدر!

شب با تو کاغذی نانوشته و سپید است

 که ستارگان مشقهایشان را بر آن می نویسند .

شب با تو تالاری مواج است که از دره های بادام و بلوط می گذرد

 و به دروازه صبح می رسد .شب با تو شعری نجیب و عاشقانه است، پدر!

شب با تو یک خوشبختی دامنه دار است. که مرا از کناره سخت و گنگ زندگی جدا می کند

و به نیزارهای روشن و خیس باران می برد.  

بگذار احساس کنم که میتوانم همان زهرایی باشم ،  که برای

رسیدن به تو بی قراری میکند و میداند اینک که در قلب تو اسیر است ،

تا آرام کند قلبی که بی تاب است و آسمان چشمهایم که مدتهاست ابری

 و دل گرفته است رنگ آبی آسمان چشمهایم را ندیده ای از لحظه ای که تورفتی طعم شیرین

محبت و عشق را نچشیده ام ، عاشق هستم، اما به عشق تو پدر،

پدر ای وجودم از تو قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاریخون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهامدیگه نای رفتنی نیست
جز دریقی رو لبهامدیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهامتوی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من مثل شبهام میشه تیره



نظر  

نوشته شده توسط زهرا در چهارشنبه 91/10/20 ساعت 8:55 عصر موضوع | لینک ثابت



< language="java" src="

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس