دراین شب تاریک و ساکت گرفتارم
در این شب های ناامیدی گرفتارم
گرفتار غم تنهایی
شب است و دلم غمگین است
غمگین از کوچه های تنهایی
غمگین از جاده های خلوت
غمگین از درد تنهایی....
غمی دارم درون سینه
ریشه های غم در دل خشکیده
ریشه های غم خسته از این تنهایی
درون سینه تعصب کرده
تنهاترین تنهایان منم
چونکه دلم از دنیا بریده
چشم های گریان
افکار پریشان
از این تنهایی سکوت کرده....
خسته ام خسته از این تنهایی
فریاد می کشم با دلی خون
پروردگارا........
مرا رها کن زین غم گردون
سلام دوستای خوبم. امروز خیلی دلم گرفته. ممنون که وقتتون رو گذاشتین و سر زدین.
یادتون نره مطالب جدید رو بخونید:
بغض بزرگترین اعتراضه که اگه بترکه دیگه اعتراض نیست، التماسه
خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را، یکی مثل نسیم سرد می گوید کنارت هستم ای تنها و دل آرام می گیرد...
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 89/1/13 ساعت 12:27 عصر موضوع | لینک ثابت
خیلی سخته دلت پر باشه از غصه، غصه هایی که
بدجورداره رو دلت سنگینی می کنه و تو حتی
جرات نداری اونها رو به زبون بیاری
غصه هایی که دلت می خواد با تمام وجود اونها را
فریاد بزنی تا شاید بتونی روح خسته ات را از زیر
سنگینی آوارشون بیرون بکشی،اما نمی تونی
نمی تونی و فقط سکوت می کنی
تو مجبوری لبخند بزنی به همه ی اونهایی که هستند
به همه ی اونهایی که دورت رو گرفتند تا تنها نمونی
فقط بخاطر اینکه رنج نکشی از جواب دادن به یه
سوال...
که آخه ای دل شکسته
چرا باهام این جوری می کنی؟؟؟؟!!
خیلی تلخه دنیات پر باشه از آدمایی که لحظه لحظه تو
گوشت زمزمه می کنند دوست دارند، سعی می کنند
بهت ثابت کنند تموم هستی اونها تویی
ولی درست زمانی که تو احتیاج داری به یه آغوش گرم
به یه نفر که تو پناه بودنش بغض های فروخورده ای
رو که چنگ انداخته به گلوت و نمی ذاره نفس بکشی
رو اشک بریزی همه می ذارندت و میرن
اون وقت تو می مونی و یه دنیا تنهایی و همون بغض
همیشگی که با خودش هیچ اشکی رو به همراه نداره
..................!!!
خیلی دردناکه توی دنیای به این بزرگی، یه خلوت
نداشته باشی واسه تنهاییات، واسه دردایی که داره
قلبت رو به آتیش می کشه وتو دیگه تاب تحمل
اونها رو نداری ولی تلخ تر از اون اینه که درست
وقتی اون گوشه ی دنجرو پیدا کردی، دیگه هیچ
اشکی نداشته باشی تا همراهیت کنه،تا روگونه هات
جاری بشه و بشه یه مرهم واسه التیام دل شکسته ات
دلم خیلی گرفته، خیلی
خدایا انگار قراره آخر همه ی قصه های بودن
فقط و فقط به خودت ختم بشه
انگار دیگه واسم شده عادت که تو پایان همه ی راه ها
فقط و فقط خودم بمونم و دلم بمونه و خود خود تو
خدایا چقدر خوبه که تو دنیای غمگین ما آدما تو هستی
چقدر خوبه که تک تک ما آدما تو لحظه لحظه های
تنهاییمونتو را داریم
داریمت که هر وقت دلمون گرفت،هر وقت کم آووردیم
از بودن تو این دنیا بین تموم آدمایی که بی کسیمونو
به رخمون می کشند،هر وقت سرگردون و آواره چشم
دوختیم به اون دور دورا به آخر جاده
بشینیمو یه دنیا واست حرف بزنیم، دلتنگی هامون رو
واست فریاد بزنیم
تو آغوش مهربونت آروم آروم اشک بریزیم و اشک
بریزیم واشک بریزیم
اون وقت تومثل همیشه با مهربونی نگاهمون می کنی
و بدون اینکه مثل بقیه بپرسی چرا فقط بهمون لبخند
می زنی و لبخند می زنی و لبخند می زنی
چقدر آروم میگیریم وقتی تو را داریم...
چقدر آروم می گیریم وقتی می دونیم که تورا داریم...
چقدر آروم می گیریم وقتی همون انعکاس
دوست داشتنی ِهمیشگی، از اعماق وجودمون
فریاد میزنه دوستتون دارم
خدایا منم خیلی دوستت دارم
نوشته شده توسط زهرا در جمعه 89/1/6 ساعت 1:0 عصر موضوع | لینک ثابت
نمیخواهم به جز من دوستدار دیگری باشی
برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمیخواهم صفای خنده ات رادیگری بیند
نمیخواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمیخواهم کسی نقش چهره ات در خاطرش ماند
نمیخواهم نگاهی در نگاه تو در آمیزد
نمیخواهم به غیر از من بگیرد دست تو دستی
نمیخواهم کسی یارت شود در ره مستی
گل نازم نمیخواهم خارو خسی باشی
نمیخواهم کسی با یار من سخن گوید
اگر چه قاصدم باشدکه تا پیغام من گوید
نمیخواهم به گورستان رود آن یار محبوبم
مبادا مرده ای زنده شود با او سخن گوید
جز تو هرگز با کسی از عشق از فردا سخن گوید
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 88/12/6 ساعت 11:48 صبح موضوع | لینک ثابت
آسمون دلم گرفته،گریه کن به حال قلبم
توی دنیا آخه جز تو ،کی میدونه غم و دردم
دل من حالش خرابه،همه ی دنیاش سرابه
آسمون ببار تو بارون،تا که قلبم بشه آروم
همه جا ابرای تیره،همه جا ساکت و سرده
آسمون سرنوشتم خیلی وقته گریه کرده
وقتی قطره های بارون،میزنه رو قلب بی جون
شعله های آتیش اون،کم کمک می گیره آروم
تو ببار ببار تو بارون،تا شاید ابرای تیره
بعد باریدن بارون ، رنگ خوشبختی بگیره
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 88/11/27 ساعت 12:33 صبح موضوع | لینک ثابت
... شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه....؟؟؟خیلی سخته ادم کسی رو نداشته باشه
... دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه
... نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو به یکی بگه
... نتونه اخرش برسه به یه بن بست
... تک وتنها با یه دلی که هی وسوسش می کنه اونو خالی کنه
...اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه اسمون رو می بینه به اون هم نمی تونه بگه
خیری از اسمون هم ندیده
مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده...؟!
...بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش رو پهن کرده تا کم نیاره
...خیلی سخته ادم خودش به تنهایی خو کنه اما دلی داشته باشه که مدام از تنهایی بناله
خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!
...خیلی سخته ادم احساس کنه خدا اونو از بنده هایش جدا کرده
...خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به حرفات گوش می ده یا
پرده ی گناهات انق ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه.... ؟
من خنده ام را به همه آموختم و
قطرات اشک را از گو نه هایم پاک کردم
من سعادت را با خنده ام به همه نشان دادم
اما هیچ کس ندید که من بیشتر از همه می گریم
حتی در آن لحظات که صدای خنده ام
همه را به خنده وا داشت همه را شاد کرد.
اما هیچ کس ندید که غمگین تر از همه من هستم
دنیای پر خون دلم را پیش هیچ کس نگشودم و
قطرات اشک را پاک کردم در حالیکه آن چنان
در دل می گریستم که اگر کسی گوش به گریه ام میداد
هرگز گریستن را فراموش نمی کرد .
هیچ کس نفهمید در پس این چهره شاد دل پر درد خود را
در سینه ام بنهان کرده ام
همه در حالیکه شادی را از من می آموختند
از کنار دل پر دردم بی صدا و آرام گذشتند....
دلمان خوش است که می نویسیم و دیگران میخوانند و عده ای می گویند،
آه چه زیبا ، و بعضی اشک می ریزند و بعضی می خندند
دلمان خوش است به لذت های کوتاه ، به دروغ هایی که از راست بودن
قشنگترند،
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود
با شاخه گلی دل می بندیم ، و با جمله ای دل می کنیم
دلمان خوش است به شب های دو نفری و نفس های نزدیک
دلمان خوش می شود به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی
و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود چقدر راحت لگد می زنیم
و چه
ساده می شکنیم همه چیز را
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 88/11/15 ساعت 2:19 عصر موضوع | لینک ثابت
؟ جانم
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را به خاطر تو دوست دارم
من دنیا را به خاطر خدایش
خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری
سوارانی که در راهند میگویند می باری
تو را چون لحظه های آفتابی دوستت می دارم
مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری
مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی
مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری
زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند
و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری
هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد
عطش دارم بگو:
کی بر دلم یک ریز می باری....
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 88/11/5 ساعت 8:38 صبح موضوع | لینک ثابت
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
باز محرم شدو دلها شکست/از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شدو لب تشنه شد/از عطش خاک کمرها شکست
اب در این تشنگی از خود گذشت/دجله به خون شدو دل صحرا شکست
قاسم ولیلا همه در خون شدند/این چه غمی بود که دنیا شکست
ماه محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر را به تمام دوستان عزیز تسلیت میگویم
التماس دعا
نوشته شده توسط زهرا در پنج شنبه 88/10/3 ساعت 2:50 عصر موضوع | لینک ثابت
دور از اینک ولی یادت همیشه با من است
مهرت روان در سینه ام جایت کنارم خالی است
مهتاب شبهای دلم از عشق تو نورانی است
بی تو غروبم ناله است این ناله از بی تابی است
گرچه شدم اواره ات هر شب خراب خانه ات
سر مستم از شادابیت سر خوش زشور وشادیت
گر من منم پس من نیم بی تو وجودم هیچ نیست
گر با منی من کس شوم با کی زاین گردونه نیست
اسمان را که می نگرم عطر خیالت مجالم نمی دهد
دوباره از نو بازمی گردم به سر سطر
آنجا که نام زیبای تو نگاشته شده است
آنجا که نام من آغاز میشود...
آن لحظه که عشق می روید
و من در هوایش نفس می کشم
فانوس ستاره ها را خاموش می کنم
و چهره ی مهتاب را در پشت ابرها پنهان می کنم
تا دستانم در دست های گرم تو جای دارد
چشم هایم را بر روی هر آنچه دیدنیست می بندم
تصنیف عشق را برایت زمزمه می کنم
تا غروب ستاره ها کنارم بمان و بدان که
عاشقانه دوستت دارم
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 88/8/25 ساعت 11:27 عصر موضوع | لینک ثابت
یکشب خوب تو اسمون/یک ستاره چشمک زنون
خندیدو گفت کنارتم/تا اخرش تا پای جون
ستاره قشنگی بود/اروم ونازو مهربون
ستاره شد عشق من و/منم شدم عاشق اون
اما زیاد طول نکشید/عشق منو ستاره جون
ابری اومدستاره رو/دزدیدوبردنا مهربون
حالاشبابه یاداون /زل می زنم به اسمون
دلم می خواد داد بزنم/این بود قول وقرارمون
تورفتی واز خودت/نذاشتی حتی یه نشون
انگار که نا نداره پاهام برای حرک
می نویسم رو دیوار از درد این غریبی
از اون روزای رفته روزای ناشکیبی
از بوی خوب گلها تو باغچه محبت
از زخم کهنه دل تو روزگار غربت
از سرزمین غمها نامه برات نوشتم
تاکه تو هم بدونی چی شده سرنوشتم
نوشته شده توسط زهرا در دوشنبه 88/7/20 ساعت 3:25 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="